چه بی رحمانه است
برای تسلایم تا آخرین پیمانه ی جانت میسوزی
و من با بی تفاوتی تمام تورا به دورترین نقطه نشانه میروم
میدانی چرا؟
چون باز هم مثل تو، دقیقا مثل تو
عروسی سپید پوش با قلبی پر شده از آرامش
در انتظار آتش گرفتن به دست من است
آتشی که جرقه اش را بهترین خاطراتم میزند
میبینی چه استادانه سوزاندنت را یاد گرفته ام
لب بر لبت میگذارم و شیره ی جانت را به پرواز قلبم تبدیل میکنم
و نمیدانم این بی رحمی من است که تو را با تمام فداکاری هایت به زیر پا له میکنم
یا سرنوشت توست که برای سوختن و رها شدن آفریده شده ای
سیگاره بی یاره من